💗زندگی مرینت 💗p 3
های اومدم با پارت جدید ✨
مرسی که لایک میکنید 🍄برای خوندن پارتای قبلی روی (زندگی مرینت) کلیک کن 💞
خوب برین ادامه مطلب 🌼
داشتیم وسایلو جمع میکردیم که یهو یه مشتری اومد تو👀مشتری: سلام. روز به خیر. -سلام بفرمایید خوش آمدید 😊چی میخواید ؟ - من یه گردنبند برای خودم میخوام آخه سالگرد ازد/واجمه و میخوام حسابی خوشگل بشم.♥️ اگه دارید که ممنون میشم. - بله بله مرینت برو به مشتری گردنبند هارو نشون بده . م: چشم. بفرمایید از این طرف 😊
بعد بهش یه چند تا گردنبند نشون دادم ولی خوشش نیومد انگشتر خرید 💍
قیمتشو حساب کرد 💶 و رفت 🚶🏼♀️چقدر هم دختر خوشگلی بود 💖خودم از سلیقش خوشم میومد. 👀 به عنوان یه دختری مثل من ، واقعا میتونست الان بره مدلی چیزی بشه 😀حیف که مثل اون خوشگل نیستم 😔
بعد دیگه بیخیال این فکرا شدم و زودتر رفتم خونه 🏠
غذا نودل پختم 🍜
اما دلم نیومد نودل رو ساده بخورم 😶
رفتم سوپر مارکت و مرغ و سبزیجات خریدم 🍗🍗🥕🥗
باهاش قاطی کردم و خوردم 😋
بعد نشستم سریال نگاه کردم 📺
ولی بعد... دیدم یکی داره در میزنه 😶رفتم باز کنم دیدم مامانمه 😀
بغلش کردم.💞.. - سلام مامان جان 😇بفرما تو.
- مرسی عزیزم 😀
اومد تو ازش پذیرایی کردم و کلی حرف زدیم 🙃🙃
بعدش میخواست پیش من بخوابه گفتم حتما خیلیم عالی 😌
فردا صبح 🌄🌅
صبح پا شدم دیدم مامانم بیداره 😮 رفتم دیدم داره صبحونه درست میکنه 🍳
- مامان داری چی درست میکنی ؟😋
_________________
خب خوشگلا 🥕
تمومید 😁
بای تا پارت بعد 🌸