کتاب زندگی ✨ P3

Adi 🍡 Adi 🍡 Adi 🍡 · 1402/07/02 11:20 · خواندن 2 دقیقه

خب بی معطلی بریم برای دیدن پارت ۳ 😊

ادامه مطلب 👇🏻❤️

 

فهمیدم 😨

اون ... لوکاس !

اصلأ باورم نمیشه ، بعد از چندین سال بهترین دوست دبیرستانم جلوی در خونمه !

- منو یادت میاد ؟

+ مگه میشه یادم بره ، سلام مرینت 😄

اشکم در اومد .

رفتم سمتش و بغلش کردم ❤️

+ مرینت 😅

با شنیدن اسمم خودمو جمع و جور کردم و گفتم : ممنون بابت پیتزا ، برم کیف پولم و بیارم و حساب کنم 💳

+ چی ؟ نه نمی خواد این دفعه رو مهمون من 😊

- نه بابا حساب می کنم .

پیتزا رو گذاشتم رو میز . داشتم میرفتم سمت اتاق که لوکا گفت : یعنی واقعاً انتظار داری از دوست قدیمیم پول بگیرم ؟ 

یه لبخند از روی خوشحالی زدم و گفتم : خیلی مهربونی 🥺

لوکا هم لبخند زد .

بدو بدو رفتم سمت در 🚪

- بیا تو 😃

+ مرسی ... ولی نه ، باید سفارش هارو برسونم. باشه واسه یه روز دیگه.

رفت سمت آسانسور .

- صبر کن .... میتونم شمارتو داشته باشم ؟ 

+ چرا که نه 😄

شماره ی هم دیگرو تو گوشی هامون زدیم و رفت .

درو بستم 🚪

اینقدر گشنم بود که دیگه داشتم ضعف می کردم 😨

شروع کردم به خوردن پیتزا و نوشابه 🍕🥃

بعدش پریدم رو تختم و خوابیدم 🛏️

صبح روز بعد..........

بیب بیب ... بیب بیب... ⏰

از خواب بیدار میشم ☀️

تختمو مرتب می کنم 🛏️

دوش میگیرم 🚿

مو هامو خشک می کنم و گوجه ای می بندمش 🎀

یه پیرهن صورتی با کت تابستونی مشکی خوشگل پوشیدم 👗

با یه کیف صورتی و صندل مشکی 👛👠

میکاپ متوسط کردم 💄

و رفتم آشپز خونه .

چیز زیادی تو یخچال نیست... فقط قهوه و یه دونه تخم مرغ مونده .

قهوه درست کردم ☕

تخم مرغ هم درست کردم 🍳

با خودم فکر کردم .... من که شیرینی پزی بلدم ، برای همین شروع کردم به درست کردن نون و کروسان 🍞🥐

بعدش هم صبحانه خوردم و رفتم سر کار 🚘

۲ ساعت بعد .....

سرم روی میز بود و داشت خوابم می برد که یهو .........

 

لوکا کوفین💙

سن : ۲۵ 💙 شغل : پیک پیتزا 💙 شخصیت : باحال ، مهربون ، خوش رو ، خوش اخلاق 💙

 

خب ........

این پارت هم تموم شد 😁

اون دکمه ی قلب پایین و بزن و برو .... 

حساب نداری ؟ 

پس کامنت بده 😊

بای 👋🏻❤️