کتاب زندگی ✨ P4
اگر پارت های قبل داستان رو نخوندی ، پایین پست رو برچسب (کتاب زندگی✨)
کلیک کن و پارت های قبل رو بخون ❤️
ادامه مطلب 👇🏻
سرم روی میز بود و داشت خوابم می برد که یهو ......
+ سلام 👋🏻
سرم رو از روی میز برداشتم و بهش خیره شدم 👀
یه پسر خوشتیپ مو طلایی با چشمای سبز 😍
+ می خواید بعداً بیایم ؟
- نه نه ببخشید حواسم پرت شد 😅
نگاهم افتاد به پسری که کنارش بود ...
اون نینو بود !
- نینو ؟
# سلام مرینت ، منو آدرین اومدیم که برای مهمونی فردا کاپ کیک سفارش بدیم.
- اوهوم .... چند تا ؟
# فکر کنم ۵۰۰ تا خوب باشه .
- خوبه ، تا فردا آماده میشه ... همراه خودم میارمشون مهمونی.
# ممنون ، قیمتش ؟
- ولش کن مهمون من 😊
+ بزار نینو من حساب می کنم ، قیمتش چند میشه خانم ؟
چشماش برق می زد ✨
- لطفاً منو مرینت صدا کن ... نیازی نیست که حساب کنید.
+ خیلی خب مرینت .... ۳۰۰ دلار خوبه ؟
- خیلی زیاده ... ۲۰۰ دلار چطوره ؟
+خوبه ، اینم کارتم 💳
- ممنون ، رمز ؟
+ ----
- فردا می بینمتون 👋🏻😊
+ خدافظ مرینت 👋🏻
# خدافظ 👋🏻
از مغازه رفتن بیرون .
بعدش من شروع کردم به درست کردن کاپ کیک ها 🧁
۳ ساعت بعد .....
بلاخره کارم تموم شد .
کاپ کیک هارو بسته بندی می کنم و کیفم رو بر میدارم و میرم سمت ماشینم🚘
گذاشتمشون صندلی عقب و سوار ماشین شدم .
یک ربع بعد ....
کاپ کیک ها رو برداشتم و با بدبختی رسوندمشون به آسانسور .
دکمه ی آسانسور رو زدم و منتظر موندم ....
کاپ کیک هارو برداشتم و رفتم توی آسانسور .
طبقه ی ۳ رو زدم .
کلید رو وارد کردم و رفتم تو خونه 🔑
درو بستم و کاپ کیک هارو گذاشتم رو میز 🚪
دیدم یکم خامه ی روشون آبکی شده واسه ی همین گذاشتمشون فیریزر.
داشتم غش می کردم 😣
رفتم سمت اتاق و با همون لباسا افتادم رو تخت 🛏️
دو ساعت بعد ....
از خواب بیدار شدم و ساعتو نگاه کردم 👀
۸ و نیم شده !🕣
و من نه لباسی برای فردا دارم ، و نه چیزی برای خوردن دارم 🤦🏻♀️
از روی تخت بلند میشم 🛏️
یه بولیز سفید با شلوار مشکی و کت مشکی می پوشم 👚
همراه با کیف سفید و کتونی سفید 👛👠
میکاپ کم کردم 💄
و یه عطر خوش بو زدم و رفتم بیرون 🚶🏻♀️
نیم ساعت بعد .....
رسیدم یه پاساژ خیلی خوب که کلی لباسای خوشگل داشت و قیمتاش هم خوب بودن 😍
۱ ساعت بعد ...
بعد از کلی گشتن یه پیراهن دامن کوتاه مشکی پیدا کردم و خریدمش 💵
یه کت بلند تابستونی سفید هم پیدا کردم که با لباسم خیلی خوشگل میشد و اونم خریدم 💵
یه کیف دستی مشکی با یه صندل سفید پیدا کردم و خریدم 💵
یه نیم تنه ی سبز با شلوار بگ مشکی پیدا کردم که اونم خریدم 💵
بعد از خرید داشتم از گشنگی میمردم 😵
رفتم رستوران پاساژ و همون جا غذا خوردم 😋
بعدش خریدارو گذاشتم تو ماشین و راه افتادم سمت خونه 🛍️
تو راه دم فروشگاه بغل خونم پارک کردم و خرید کردم .
بعدش رفتم سمت خونه ی خودم 🏠
خب اینم از این 😊
پس فردا یا زود تر پارت بعد رو میدم 👋🏻❤️