کتاب زندگی ✨️ P8
سلام 👋🏻❤️
بخاطر اینکه زیاد طول کشید تا پارت رو بدم ، پارت ۹ رو هم امروز بعد این پارت میدم 🤗
راستی بهتره زیر ۹ نخونن 🥲
بفرمایید ادامه ❤️👇🏻
که یهو آلیا گفت : .......( _ آلیا + مرینت ÷ نینو × آدرین)
_ ببینم نمی خواید برای نامزدی برنامه بریزید ؟ 😏
نون تست پرید تو گلوم و به سرفه افتادم . آدرین هم آب پرتقال از دهنش پرید بیرون 🤦🏻♀️
منو آدرین باهم گفتیم : ما فقط دوستیم !!
دوباره باهم گفتیم : دقیقا !
بعدش به هم نگاه کردیم و خندیدیم 🤭
- آخییی ! واقعا برای هم ساخته شدن ☺️ ( رو به نینو )
÷ آره 😅
- بیخیال مرینت قبول کن که شما باهم دوست معمولی نیستید 😏
یه نگاه به آدرین کردم......
سر تکون داد.
+ خیلی خب..... آره، من .... آدرینو ....
- آدرینو چی ؟
دوباره به آدرین نگاه کردم 👀
دستمو گرفت و دوباره سرتکون داد 👩🏻❤️👨🏼
+ من آدرینو دوست دارم !!
÷ و - وای چقدر نازززز ! 🥰
آدرین اومد سمتم و بغلم کرد 🫂❤️
× منم همینطور ☺️
۳ روز بعد ............( شب : ۸:۳۷ )
تق تق 🚪
از روی مبل بلند شدم و رفتم ببینم کی اومده دم در خونه ی من 🙄
درو باز کردم ...
- مرینتتتت !!!!!!
قیافش خیلی نگران بود ...
+ بله چی شده ؟؟؟؟!!!
- آدرین ..... آدرین ....
+ چی ؟ زود باش بگو دیگه ....
- آدرین تو پارک بود ، با نینو..... نینو بهم خبر داد
+ آلیا چه خبری لطفا بگووووو
- نینو رفته آب پرتقال بگیره که آدرین حالش بد میشه و غش می کنه 😣
+ چییییییییی؟؟ زود باش بباید بریم اونجا 😣😣
سریع یه کت برداشتم و با آلیا رفتیم پایین و سوار ماشین شدیم 🚘
وقتی رسیدیم باورم نمی شد چی می بینم 😖
آدرین ... مرده 😭😭😭😭😭😖😖😖😖🤧🤧🤧🤧
شوخی کردمممممم 😂😂
اینقدرم چیزیش نشده آدرین راستی من آدریناما فکر نکنید هنوز مرینت داره حرف می زنه 😅
دو جمله ی آخر داستانو حذف کنید و بجاش اینو بزارید
: وقتی رسیدیم باورم نمی شد چی می بینم 😖
خب .....
پایان پارت 🥲
پارت بعدی امروز داده می شه 😊
بای ❤️